وقتی خورشید طلوع می کند در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید اگر دوست داشتین نظر بدین خوش حال میشم .ممنون برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات یادتون نره آخرین مطالب
نويسندگان جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 11:1 :: نويسنده : یک دوست
می خواستم به دنیا بیایم در زایشگاه عمومی.پدربزرگم به مادرم گفت:فقط زایشگاه خصوصی!!!! مادرم گفت: چرا؟؟!!پدر بزرگم گفت:مردم چه می گویند؟؟ می خواستم به مدرسه بروم همان مدرسه ی سر کوچیمان مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!! پدرم گفت : چرا؟؟مادرم گفت: مردم چه می گویند؟؟؟ می خواستم بروم رشته ی انسانی پدرم گفت:فقط ریاضی !!! گفتم : چرا؟؟ پدرم گفت مردم چه می گویند؟؟ می خواستم با دختری روستایی ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم!!! گفتم :چرا؟؟ گفت : مردم چه می گویند؟؟ می خواستم پول عروسیم را سرمایه ی زندگیم کنم. پدرم گفت:مگر از روی نعش ما رد شوی!! گفتم : چرا؟؟ گفت : مردم چه می گویند؟؟ می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای ساده پایین شهر اجازه کنم همسرم گفت: به همین سادگی شکست خوردی ؟ گفتم چرا؟؟ گفت: مردم چه می گویند؟ می خواستم به اندازه ی وسعم ماشینی مدل پایین بخرم تا عصای دستم باشد همسرم گفت: وای بر من!!! گفتم : چرا؟؟ گفت: مردم چه می گویند؟؟ می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد پسرم گفت: پایین قبرستان.همسرم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟؟زنم گفت: مردم چه می گویند؟؟؟ مردم . برادرم برای مراسم ترحیمم مراسم ساده ای در نظر گرفت خواهرم اشک ریخت و گفت : مردم چه می گویند؟؟ از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟؟ خودش سنگ قبری برام سفارش داد که عکسم رویش حک شده بود حالا من اینجا در خانه ای تنگ حفره دارم و تمام سرمایه ی زندگیم یک جمله بود:مردم چه می گویند؟؟؟ مردمی که این قدر به فکرشان بودیم حالا حتی یادمان هم نیستند..!!!!! نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |