وقتی خورشید طلوع می کند در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید اگر دوست داشتین نظر بدین خوش حال میشم .ممنون برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات یادتون نره آخرین مطالب
نويسندگان شنبه 26 اسفند 1391برچسب:, :: 20:11 :: نويسنده : یک دوست
دعایت میکنم، عاشق شوی روزی تو هم ای خوب من روزی دعام کن............ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 16:6 :: نويسنده : یک دوست
کم کم قدم هایش را استوار تر می کند.پا ها ی زمستان روی شانه های طبیعت سنگینی می کند. برف ها آب شده اند شبنم آرام آرام رخت خواب سبز رنگش را رها می کند و به اشتیاق آسمان روانه می شود. رد پای صورتی و سفیدش لا به لای لبخند های درختان پیدا می شود. خورشید از پنجره ی آسمان رویش جوانه ها را نگاه می کند. باران چشم انتظار آمدن کسی است. سبزه سبز می شود، سنبل جانی دوباره می گیرد ،آدم ها ............ آری بهار است .بهار است که میایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 16:3 :: نويسنده : یک دوست
یک شرکت موفق در زمینه تولید محصولات آرایشی، طی یک اعلان عمومی در یک شهر بزرگ از مردم درخواست کرد تا نامه ای مختصر درباره زیباترین زنی که می شناسند، همراه با عکس آن زن برای آنها بفرستند... در عرض چند هفته، هزاران نامه به شرکت ارسال شد!
در بین همه نامه های دریافتی، نامه یک پسر جوان توجه کارکنان را جلب کرد و فورا آن را به دست رئیس شرکت رساندند. آن پسر در نامه اش نوشته بود خانواده آنها از هم پاشیده شده و در محله ای فقیرنشین زندگی می کنند. با تصحیح برخی از کلمات، خلاصه نامه او به شرح زیر است:
" زن زیبایی یک خیابان پایین تر از ما زندگی می کند. من هر روز او را ملاقات می کنم. او به من این احساس را می دهد که من مهم ترین پسر دنیا هستم. ما با هم شطرنج بازی می کنیم و او به مشکلات من توجه دارد. او مرا درک می کند و وقتی او را ترک می کنم، همیشه با صدای بلند می گوید که به وجود من افتخار می کند. "
آن پسر نامه ا ش را با این مطلب خاتمه داده بود: " این عکس نشان می دهد که او زیباترین زن دنیاست. امیدوارم همسری به این زیبایی داشته باشم. "
رئیس شرکت در حالی که تحت تأثیر این نامه قرار گرفته بود، خواست که عکس این زن را ببیند. منشی عکس زنی متبسم و بدون دندان را به دست او داد که سنی از او گذشته بود. موهای خاکستریش را دم اسبی کرده و چین و چروک های صورتش در خطوط چین و چروک های چشمانش محو شده بود.
رئیس شرکت با تبسم گفت: " ما نمی توانیم از این خانم برای تبلیغ استفاده کنیم. او به دنیا نشان می دهد که محصولات ما لزوما ارتباطی با زیبایی ندارند! " برگرفته از کتاب : من منم!! چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : یک دوست
وقتی خودم را از بالای ساختمان پرتاب کردم.... در طبقه ی دهم زن و شوهری به ظاهر مهربان را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند! در طبقه ی نهم ((پیتر)) قوی جثه و پر زور را دیدم که گریه می کرد. در طبقه ی هشتم ((می ))گریه می کرد،چون نامزدش ترکش کرده بود. در طبقه ی هفتم ((دن)) را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزه اش را می خورد !! در طبقه ی ششم ((هنگ)) بیکار را دیدم که هنوز هم روزی هفت روزنامه می خرد تا بلکه کاری پیدا کند! در طبقه ی پنجم((وانگ )) به ظاهر ثروتمند را دیدم که در خلوت حساب بدهکاری هایش را می رسید. در طبقه ی چهارم ((رز)) را دیدم که باز با همسرش کتک کاری کرده بود!!!! در طبقه ی سوم پیرمردی را دیدم که چشم به راه است تا شاید کسی به دیدنش بیاید. در طبقه ی دوم ((لی لی )) را دیدم که به عکس شوهرش که از 3 ماه قبل مفقود شده بود زل زده است. قبل از پریدن فکر می کردم از همه بیچاره ترم. اما حالا می دانم که هر کسی گرفتاری ها و نگرانی های خودش را دارد. بعد از دیدن همه فهمیدم که مضعم آن قدر ها هم بد نبوده است! حالا به کسانی که همین حالا دارند مرا نگاه می کنند فکر می کنم.آنها بعد از دیدن من با خودشان فکر می کنند وضعشان آنقدر ها هم بد نیست!!!!!!! چهار شنبه 2 اسفند 1391برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : یک دوست
هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانورد به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبه رو شد. آن ها دریافتند که خودکار های موجود در فضا بدون جاذبه کار نمی کند. در واقع جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد. برای حل این مشکل آن ها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردند. تحقیقات بیش از یک دهه طول کشید ، 12 ملیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه کار می کرد.زیر آب می نوشت و روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و از دمای صفر تا 300 دجه ی سانتی گراد کار می کرد. ........اما روس ها راه حل ساده تری داشتند آن ها از مداد استفاده کردند.!!!!!!!!!!!!!! نکته ی اخلاقی: مشکلات ساده و پیش افتاده ی زندگی را بزرگ و عظیم نکنیم و به زبان ساده تر لقمه را دور دهان خود نچرخانید. هر روز در اطراف ما هزاران سیب از درخت می افتد اما آنچه وجود ندارد دیدگاه نیوتونی است.((استراتوژی اثر بخش.))
پيرمردي تنها در سرزمین سوتا زندگي مي کرد . منبع:داستان های روزانه پيوندها
|
|||
![]() |