وقتی خورشید طلوع می کند در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید اگر دوست داشتین نظر بدین خوش حال میشم .ممنون برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات یادتون نره آخرین مطالب
نويسندگان جمعه 10 آذر 1391برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : یک دوست
چشم های زرد پائیز از انتظار لبریز است که طبیعت او را به سوی خود می خواند. بر پیشانی سبز گرد و غبار خستگی نشسته است و زمین, در پوشیدن جامه ی پر برگ پائیزی بی تاب است. مدتی است که پرستو ها بالهای خویش گشوده اند و نوای کوچ سر می دهند. مدتی است که پائیز شب های بارانی خویش را مشتاقانه می طلبد و در انتظار است تا در شبی خیس,قطرات باران را بر لانه ی گرم کبوتر ببارد و آنگاه که گام های پائیز بر شانه های طبیعت فرود آید پرده ی سکوت آسمان با شکستن بغض های پائیز پاره می شود و همواره با هو هو ی بادی سرد اشک های شوق پائیز بر پیشانی درختان می نشیند. بوی نم زمین تمام کوچه را پر می کند و باد در لا به لای برگ ها درختان زوزه می کشد, و هر صبح صدای چرخ های گاری رفتگر پیر که برگ های پژمرده را جارو می کند همراه با قار قار کلاغان به گوش می رسد. از نوشته های خودم نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |