وصیت نامه
وقتی خورشید طلوع می کند
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 7:29 :: نويسنده : یک دوست

روزی پیر مردی اعلام کرد که ثروتش را بین دوستانش تقسیم خواهد کرد به شرطی که بر دوستی آن ها واقف شود.

سال ها می گذرد و پیر مرد در میان زمستان پر از برف و کولاک دار فانی را وداع می گوید. آخرین خواسته ی پیر مرد  ان بود که او را در ساعت چهار صبح به خاک بسپارند.

درست است که عده ی زیادی لاف دوستی با او را زده بودند اما فقط سه مرد و یک زن در ساعت چهار صبح برای مراسم تدفین او حاضر شدند.

موقعی که وصیتنامه ی پیر مرد قرائت شد ، معلوم می گردد پیر مرد وصیت کرده بود ثروتش را به طور مساوی میان کسانی تقسیم کنند که در مراسم تدفین او شرکت خواهند داشت.

نکته ی اخلاقی:اول برادریت را ثابت کن ، بعد ادعای ارث و میراث کن.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

پيوندها
  • اون بالا ها
  • تبادل لینک
  • ساعت رومیزی ایینه ای
  • رقص نور لیزری موزیک

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اون بالا بالا ها و آدرس زهراگلی.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 45
بازدید کل : 20228
تعداد مطالب : 75
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی