وقتی خورشید طلوع می کند در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بیتابم، که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه. درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید اگر دوست داشتین نظر بدین خوش حال میشم .ممنون برای تعجیل در فرج امام زمان(عج) صلوات یادتون نره آخرین مطالب
نويسندگان یک کنسرت ساحلی به دلیل عدم موفقیت در جلب استقبال مردم در آستانه ی ور شکستگی بود,خصوصا که در مطبوعات محلی هم هیچ گونه اظهار نظری راجع به آن نشده بود. تماشاگران در اولین اجرا به سرعت کتهش یافتند. با تمام این ها,تنها یک مرد کوچک اندام بود که هر شب برای تماشای کنسرت می آمد و حتی یک شب را هم از دست نداد. هر چند حضور او برای نمایش دل گرم کننده بود اما نمی توانست آن کنسرت را از سقوط مالی نجات دهد. در آخرین شب پس از اجرای برنامه مدیر کنسرت از پشت پرده به روی صحنه آمد و گفت:((خانم ها و آقایان!قبل از این که این جا را ترک کند می خواستم از یک دوست که در ردیف جلو نشسته به خاطر حمایت ارزشمندو بی دریغش تشکر کنم او حتی یک نمایش را هم از دست نداده است!)) مرد ریز نقش برخاست و با لکنت زبان تشکر کرد و گفت: این نهایت شکست نفسی شما را می رساند اما موضوع این است که این جا تنها جایی است که همسرم حتی به فکرش هم نمی رسد دنبالم بگردد!!!) خدا را شکر که انگیزه ی ما در خدمت به دیگران از دیدگان مردم پوشیده است. منبع:کتاب ((مثل زرافه باش,یک سر و گردن از بقیه بالاتر)) نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||
![]() |